انتظارگل رخسار زيبا يت بهاري مي کند ماراهوايت در عطش. چون رود... جاري ميکند مارابهارا گوشه ي چشمي که در کنج قفس حتيهمان يک شاخه ي گل هم بهاري مي کند ماراجه داري اي گل نر گس به چشم اشنا خيزتکه از انديشه ي پا ييز عاري مي کند ماراخودم ارام مي گيرم ولي اين دل دل عاشقسراپا شعله اي از بي قراري مي کند مارايقين دار م که هرم دست هاي مهر بان توبه شب هاي زمستان سخت ياري مي کند ماراعجب فصلي است فصل انتظار ديدن رويتکه حتي در زمستان هم بهاري مي کند مارا..... هاشمي زاده